| نویسندگان | علی اکبر سام خانیانی,نسرین رضاپورتلخ ابی |
| همایش | هجدهمین همایش بین المللی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی |
| تاریخ برگزاری همایش | 2024-02-12 |
| محل برگزاری همایش | کرمان |
| شماره صفحات | 0-0 |
| نوع ارائه | سخنرانی |
| سطح همایش | داخلی |
چکیده مقاله
ساختارشناسی روایتهای ادبی و تاریخی از مهمترین روشهای متن¬شناسی است که به جای پرداختن به جزئیات بر قواعد و ساختار تولید متن تمرکزمی¬نماید. پژوهش حاضر به بررسی«ذکر اسکندر رومی» در کتاب روضه¬الصفا اثر میرخواند میپردازد و از دیدگاه روایت¬شناسی ¬ساختارگرا به موضوع می¬پردازد. نگارندگان در این بررسی در پی پاسخ به این پرسش هستند که آیا ساختار این متن روایی را میتوان با نظریۀ ساختارگرایی برمون بررسی و تجزیه و تحلیل نمود؟ بدین منظور بویژه نظریات کلود برمون، ناقد ساختارگرای فرانسوی، اساس پژوهش قرار گرفته است. با تحلیل انجام شده، مشخص شد این داستان با الگوی برمون همخوان است و «ذکر اسکندر رومی» مطابق الگوی روایی برمون از یک پیرفت اصلی بزرگ و تعدادی پیرفت فرعی تشکیل شده است و آن پیرفتها نیز به مراتب از پیرفتهای فرعی¬تر و فرعی¬تر تشکیل شده است که در ذیل پیرفت کلی قرار می¬گیرند. همچنین توالی¬های سه¬گانۀ یک پیرفت یعنی امکان، فرآیند و پیامد در پیرفت¬های این روایت مشاهده شد. نیز نظریۀ پراپ مبنی بر مرحلۀ تعادل، ایجاد تنش و به هم خوردن تعادل و بازگشت تعادل در این پیرفتها دیدهمی¬شود. همچنین می¬توانگفت که ساختار روایی روضةالصفا در این کتاب تاریخ داستانواره نمونه¬ای از ساختار قصه¬های تقدیرگرای ایرانی است. در این قصه¬ها مطابق الگوی برمون شخصیت¬¬ها در دو دستۀ کنشگر و کنش-پذیر قرار می¬گیرند قهرمان داستان( اسکندر) در ابتدا کنش¬پذیر است و در مرحلۀ دوم کنشگر می¬شود و در پایان مجدداَکنش¬پذیر می¬شود. همچنین در این روایت زمان روایی از منظر توالی رویدادها عمدتا وضعیت خطی و طولی دارد که ویژگی روایتهای تاریخی است.
لینک ثابت مقاله